می خواهید بدونید چند شنبه به دنیا اومدید
محاسبه سن واقعی با امکانات حرفه ای
می خواهید بدونید چند شنبه به دنیا اومدید
محاسبه سن واقعی با امکانات حرفه ای
من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم
برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:
به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.
در سرزمینی که در آن تفکیک جنسیتی،از کودکی صورت گیرد؛
دخترانش پسرانش را گرگ تصور میکنند و پسرانش دخترانش را طعمه
و در اوج گرایش و کشش با پیش زمینه ایی آلوده ،عاشق میشوند
بدون هیچ شناختی عشق می میرد و ارتباط نابود میشود
و مردانش تنوع طلب میشوند و زنانش مرد ستیز.
#امانوئل_کانت
ما فکر میکردیم تفکیک جنسی بیشتر باعث افزایش کنجکاوی میشه تا نفرت ، یا افزایش گرایش تا نفرت .
همچنین کودکان اصلاً به جنسیت اهمیت نمیدن ، اونا توی دنیایی پاک خودشون زندگی میکنن ، این قضاوت ها در موردشون درست نیست.
فقط دختر و پسر های آسیب دیده هستن که نسبت به هم نفرت دارن ! اونم دلیلش مراقبت اشتباه بوده .
اگر این نظر درست بود تو این کشور حتی یک دونه آدم سالم هم نباید داشته باشیم ، این دیدگاه و نظر بیش از اندازه منفیه و اشتباه .
این نظر من در مورد جمله امانوئل کانت بود فقط .
یا قائم آل محمد
سلاااام خانم رنگوی عزیز
خیلی خوشحال شدم بعد این مدت برگشتین به سایت
و همچنین خوشحالی بابت اینکه دارین نتایج تلاش هاتونو میبینین
خدا قوت بهتون میگم و امیدوارم همه ی آزمون های زندگی رو با سربلندی بگذرونین
ولی شما که یادمه همیشه منبع انرژی و امید بودین چرا این حرفا اخه؟
البته میدونم گاهی آدم ممکنه اینطوری بشه ولی خب موقتیه و زیاد نباید سخت گرفت
یه مدت به خودتون استراحت بدین یا مسافرت برین که حال و هواتون عوض بشه
به قول دکتر فرهنگ حرف قشنگی میزد که میگفت آدم وقتی یه قله ای رو فتح میکنه باید همون لحظه یه قله ی دیگه رو هدف بگیره
احتمالا به خاطره اینه که هنوز دقیق مشخص نکردید که برنامه تون برای آینده چیه.
ان شاالله حال و هواتون تو این روزای ماه رمضون عالی بشه.
یا قائم آل محمد
یا قائم آل محمد
آیا دوست دارید برای
صلح جهانی کاری انجام دهید ؟
به خانه بروید و به خانواده تان عشق بورزید
✨خدایا برای اینکه هوای حال و احوالمان را داری شکر.
✨خدایا برای ثروت و برکت زندگیمان شکر.
✨خدایا برای هر چه که دارم و هر چه هستم شکر.
✨خدایا برای استعداد های ویژه ای که در وجود ما قرار دادی و فرصت بی نظیر زندگی شکر.
دل که تنگ است کجا باید رفت ؟
به در و دشت و دمن ؟
یا به باغ و گل و گلزار و چمن ؟
یا به یک خلوت و تنهایی امن
دل که تنگ است کجا باید رفت ؟
پیرفرزانه من بانگ برآورد
که این حرف نکوست ،
دل که تنگ است برو خانه دوست . . .
شانه اش جایگه گریه تو
سخنش راه گشا
بوسه اش مرهم زخم دل توست
عشق او چاره دلتنگی توست . .
دل که تنگ است برو خانه دوست . .
خانه اش خانه توست . . .
باز گفتم :
خانه دوست کجاست ؟
گفت پیدایش کن
بروآنجاکه پر از مهر و صفاست
گفتمش در پاسخ :
دوستانی دارم
بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم ،
یادشان در دل من ،
قلبشان منزل من . . . !
صافى آب مرا ياد تو انداخت ، رفيق !
تو دلت سبز ،
لبت سرخ ،
چراغت روشن !
چرخ روزيت هميشه چرخان !
نفست داغ ،
تنت گرم ،
دعايت با من !
روزهايت پى هم خوش باشد...
ای کاش یاد بگیریم به عقاید و نظرات همدیگه احترام بگذاریم هرچند با عقاید ما فرق داشته باشه
ای کاش نحوه درست صحبت کردن با مخاطبمون رو یاد بگیریم
ای کاش در این فضای مجازی همدیگه رو با حرفای تند و زننده نکوبونیم و تهش یه آخییییییییششششش و دلمون خنک شد توی دلمون نگیم
ای کاش یاد بگیریم اینجا فرصت مناسبی برای اشتراک نظرات و پیشنهاداته و هرکس نظر شخصیش رو به اشتراک میذاره نه جای کل کل کردن و پوز همدیگه رو به خاک زدن
اگر من همه قوانین را رعایت کرده بودم هیچوقت به هیچ کجا نمیرسیدم
مریلین مونرو
من سزاوارم به نفرین، هر چه می خواهی بگو
از تو نفرین است شیرین، هر چه می خوای بگو
خسته ای و هیچ کس گوشش بدهکار تو نیست
گوش من با توست، بنشین! هر چه می خواهی بگو
آینه همراز خوبی نیست، پنهانی بخند
دور از چشم سخن چین هر چه می خواهی بگو
با تو باشم طعم غم هایم چه فرقی می کند؟
حرف های تلخ و شیرین هر چه می خواهی بگو
دین و دنیا را به شوق حرف هایت باختم
حال با این قلب بی دین هر چه می خواهی بگو!
سلام آقا فرهاد، ممنونم.
خوشحال شدم که حالتون بهتر شده. امیدوارم همیشه حالتون بهتر از قبل باشه و موفق باشید.
چشم. از روزی که فارغ التحصیل شدم همیشه حواسم به مریضای محروم و فقیر بوده. امیدوارم همه مردم همیشه سالم باشن هم از نظر جسمی هم روحی، البته خدا باید هوای همه رو داشته باشه.
خدایا در این لحظه
تنها دعای من یک چیز بیشتر نخواهد بود
نگهدار و پاسدار باشی برای
وطنم وطنم وطنم
آدم نمیدونه به چه زبانی به بعضی ها حالی کنه اکانت اینترنتی شخصی ربطی به شما نداره... یعنی چی توی اینستا و توویتر و... گردش میکنن پیام میدن
یکی نیست بگه اگر طرف میخواست اطلاع داشته باشی یا در اون فضا ارتباط برقرار کنه منتظر گفتن تو نبود.
خبر امروز رو خوندم ناراحت شدم.امیدوارم خون مردم بی گناهی که ریخته شده بی جواب نمونه.
ویرایش توسط saba95 : 06-07-2017 در ساعت 10:54 PM
کمک یک مرد خوب به همسرش در خانه
در خانه، مرد خوب، مرد مغرور نیست. مردی است که در کارهای منزل به همسرش کمک کند. اما چگونه در کارهای منزل به زنمان کمک کنیم؟ ۱- در خوردن غذا با او همکاری کنید. ۲- کانالهای تلویزیون را شما عوض کنید. ۳- موقعی که همسرتان مشغول تمیز کردن زمین و جارو کردن است، پایتان را بلند کنید که زیر پایتان را نیز جارو بکشد. ۴- با آواز خواندن در حمام، موجبات شادی همسر دلبندتان را فراهم آورید. ۵- وقتی همسرتان در آشپزخانه مشغول پخت غذاست، گاهی به آشپزخانه سرزده و با ناخونکزدن به غذا به او در پخت غذای خوشمزهتر و لذیذتر مشاوره دهید. ۷- برای هر بار آب خوردن، یک لیوان بردارید و در آن آب بخورید تا همسر شما بهانهی کافی برای آببازی داشته باشد. ۸- موقع پاک کردن سبزی، زنتان را تنها بگذارید تا بتواند در آرامش و با تمرکز، سبزیها رو پاک کند.
من از همینجا از همهی آقایونی که اینقدر تو خونه به خانوماشون کمک میکنند، تشکر میکنم. رسانه باشید و نشر دهید تا همهی مردان به وظایف خود آشنا شوند. نخند! منتشر کننده این پیام باش.
من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم
برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:
به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.
چند روز پیش مهمانی داشتیم که آقا و بازنشسته بودن٬
میگفتن کارم شده ظرف شستن و سبزی پاک کردن و اینا؛
منم گفتم چه سعادتی بالاتر از اینکه فرصت بیشتری دارین تا کنار همسرتون باشین٬ این همه سال وقتشو نداشتین الان دیگه تمام وقت کنار هم هستین!
با تعجب و چشمای گرد شده ازم پرسید یعنی شما حاضری از اینکارا به همسرت بدی ؟؟؟
واقعا چه اشکالی داره!؟
اگه آقایون خانوما رو درک کنن و بهشون کمک کنن یا حداقل متوجه زحماتی که میکشن باشن میبینن که زندگیشون چقد شیرینتر میشه!
اما از طرفی هم اون کاری که آقایون با اصرار خانوما انجام بدن هیچ فایده ای نداره و چیزی جز ناراحتی و غرولند به وجود نمیاره؛
درواقع اون کمکی که با میل قلبی و دلی باشه لذت بخشه و باعث صمیمیت بیشتر میشه.
اما واقعا برام سوال بود اون آقا چه فکری میکرد که انقد با تعجب چنین چیزی پرسید!!!
ویرایش توسط رامونا : 06-08-2017 در ساعت 12:29 PM
متاسفانه...
شخصا حد خودم و دیگران رو تا آنجایی که لازم هست نگه میدارم. حتی دوستان مرد متاهل رو از هر پنج بار تماس میگیرند یک بار من میگیرم اون هم با اطلاع قبلی.. با خودم میگم متاهلند شاید راحت نباشند.یا پرسنل و همکار خانم میدونه نباید خارج از محیط کار با من تماس بگیره از اول بنا رو این شکلی گذاشتم. حرف هم زیاد شنیدم تو قیافه است و اخلاقش فلانه و.... .مهم نیست
اما واسه بعضی ها با وجود همه خصوصیات خوبی که دارند انگار حریم شخصی تعریف نشده.دلیلی نداره در هر فضای مجازی شماره تلفن یا ایمبل دیگران رو سرچ کنیم ببینیم کجا اکانت داره و بعد هم پیام بدیم ااا تو هم اکانت داری!؟
[QUOTE=رامونا;242787]چند روز پیش مهمانی داشتیم که آقا و بازنشسته بودن٬
میگفتن کارم شده ظرف شستن و سبزی پاک کردن و اینا؛
منم گفتم چه سعادتی بالاتر از اینکه فرصت بیشتری دارین تا کنار همسرتون باشین٬ این همه سال وقتشو نداشتین الان دیگه تمام وقت کنار هم هستین!
با تعجب و چشمای گرد شده ازم پرسید یعنی شما حاضری از اینکارا به همسرت بدی ؟؟؟
شاید در مورد شما دید متفاوتی داشتن و یا زود قضاوت کردن!
بعضی خانوم ها هستن که زیاد مایل نیستن همسرشون تو کارای خونه بهشون کمک کنن
زن داداش من اینطوری هست
یه بار خونه شون بودیم و رفته بودیم بیرون ، داداشم از سرکار برگشته بود خونه و چند تا استکان چای رو که روی سینک بوده رو شسته بود
وقتی اومدیم زن داداشم گفت چرا شستی!؟
میگه این کارای خونه وظیفه ی زن هست و من دوست ندارم همسرم کارای زنونه رو انجام بده!
حالا باردار هست گاهی چیزای سنگین بلند میکنه من میگم خطرناکه اینکارو نکن میگه خب پس تنهایی مجبورم
منم گفتم خب به داداشم بگو کمکت کنه گفت میگم ولی کمک نمیکنه و سهل انگاری میکنه!
منم به داداشم گفتم به همسرت تو کارای سنگین کمک کن، خوب نیست واسه اش..
دیدم قشنگ برگشت گفت راستش خوشم نمیاد تو خونه کاری انجام بدم!
گفتم خب لااقل الان استثناس همسرت وضعیتش حساسه و نباید کارای سنگین انجام بده چه ایرادی داره گاهی کمکش کنی
یا وقتایی که مهمون تو خونه باشه و نیاز به کمک باشه چه ایرادی داره همسر یا پسر خونواده تو کارای پذیرایی و آشپزخونه کمک کنن!؟
میگن کمک از بهشت اومده
من گاهی که مهمون زیاد بیاد و نیاز به کمک داشته باشم از برادرم کمک میگیرم.
در عوض برادرم هم گاهی کاری داره من کمکش میکنم
من معتقدم این کمک کردن یه مرد تو کارای خونه وقتی که نیاز داره، چیزی از شان و جایگاه مردونه ی مردها کم نمیکنه، بلکه ریشه ی محبت و رافت رو بینشون محکمتر میکنه
چون دو نفر که در کنار هم هستن باید وقتایی که نیاز هست به همدیگه کمک کنن.
به نظرم تو یه خونواده باید ارتباط متقابل بین اعضا برقرار باشه ، حالا چه همسر باشه چه خواهر برادر..نه مثل همخونه قوانین رو سفت و محکم وضع کنن.
ویرایش توسط یلدا 25 : 06-08-2017 در ساعت 03:13 PM
[QUOTE=یلدا 25;242808]موافقم با نظرت
به نظر من کمک کردن زن و شوهر به همدیگه صمیمیت بیشتری به وجود میاره؛
دلیلشم میتونه این باشه با انجام دادن کارای همدیگه متوجه میشن که چه مسئولیت سختی به عهده همسرشون هست و بیشتر همدیگه رو درک میکنن٬
هم اینکه تایم با هم بودنشون بیشتر میشه ٬
همچنین انجام کارهای دو نفره باعث ایجاد لحظات مشترک متنوعی میشه که حس و حال خوبی هم ایجاد میکنه.
من هیچوقت از همسرم نمیخوام که توی کارای خونه کمکم کنه اما ایشون گاهی با میل و علاقه دوس داره کمک کنه ٬
منم وقتی میبینم واقعا دوس دارن مانع نمیشم و مشترکا کاری رو انجام میدیم و اتفاقا خیلی حال و هوای خوبی واسمون ایجاد میکنه!
اما جدا معتقدم که هیچ وقت نباید اصرار داشته باشیم بهمون کمک بشه یا از سر تنبلی کارامونو محول کنیم به همسرمون!
زن و مرد باید به درستی به وظایف خودشون آگاه باشن و توقع نداشته باشن همسرشون کارشونو انجام بده؛
فقط زمانهایی که شدیدا به کمک نیاز دارن درخواست کمک کنن و کمک رو زمانهایی بپذیرن که با میل قلبی طرف مقابل باشه!
اینجوری جایگاه و احترام طرف مقابلم حفظ میشه و همه چی با یک لبخند دلچسب و رضایتی که توی چهره هر دو مشخصه به پایان میرسه!
[QUOTE=یلدا 25;242808]موافقم با نظرت
به نظر من کمک کردن زن و شوهر به همدیگه صمیمیت بیشتری به وجود میاره؛
دلیلشم میتونه این باشه با انجام دادن کارای همدیگه متوجه میشن که چه مسئولیت سختی به عهده همسرشون هست و بیشتر همدیگه رو درک میکنن٬
هم اینکه تایم با هم بودنشون بیشتر میشه ٬
همچنین انجام کارهای دو نفره باعث ایجاد لحظات مشترک متنوعی میشه که حس و حال خوبی هم ایجاد میکنه.
من هیچوقت از همسرم نمیخوام که توی کارای خونه کمکم کنه اما ایشون گاهی با میل و علاقه دوس داره کمک کنه ٬
منم وقتی میبینم واقعا دوس دارن مانع نمیشم و مشترکا کاری رو انجام میدیم و اتفاقا خیلی حال و هوای خوبی واسمون ایجاد میکنه!
اما جدا معتقدم که هیچ وقت نباید اصرار داشته باشیم بهمون کمک بشه یا از سر تنبلی کارامونو محول کنیم به همسرمون!
زن و مرد باید به درستی به وظایف خودشون آگاه باشن و توقع نداشته باشن همسرشون کارشونو انجام بده؛
فقط زمانهایی که شدیدا به کمک نیاز دارن درخواست کمک کنن و کمک رو زمانهایی بپذیرن که با میل قلبی طرف مقابل باشه!
اینجوری جایگاه و احترام طرف مقابلم حفظ میشه و همه چی با یک لبخند دلچسب و رضایتی که توی چهره هر دو مشخصه به پایان میرسه!
[QUOTE=رامونا;242824][QUOTE=یلدا 25;242808]
موافقم با نظرت
به نظر من کمک کردن زن و شوهر به همدیگه صمیمیت بیشتری به وجود میاره؛
دلیلشم میتونه این باشه با انجام دادن کارای همدیگه متوجه میشن که چه مسئولیت سختی به عهده همسرشون هست و بیشتر همدیگه رو درک میکنن٬
هم اینکه تایم با هم بودنشون بیشتر میشه ٬
همچنین انجام کارهای دو نفره باعث ایجاد لحظات مشترک متنوعی میشه که حس و حال خوبی هم ایجاد میکنه.
من هیچوقت از همسرم نمیخوام که توی کارای خونه کمکم کنه اما ایشون گاهی با میل و علاقه دوس داره کمک کنه ٬
منم وقتی میبینم واقعا دوس دارن مانع نمیشم و مشترکا کاری رو انجام میدیم و اتفاقا خیلی حال و هوای خوبی واسمون ایجاد میکنه!
متشکر رامونا جان
بله دقیقا حرفاتون متین و درسته
گاها بعضی خانوم ها هستن که وقتی مسئولیت هاشون توی خونه به دلایلی مثل مهمون داشتن یا نظافت کردن و ... زیاد میشه شروع میکنن به غر زدن
که خیلی این حالت زننده است
احترام در کنار محبت واجب و لازم هست
وقتی کسی مسئولیتی رو قبول میکنه به نظرم همون اول باید همه ی فکراشو کرده باشه نه اینکه تا کمی بهش فشار بیاد غرولند کنه
و خب مجبوری هم نیست کسی که آستانه ی تحملش پایینه یا سختشه میتونه مجردی زندگی کنه
یکی از دوستای من از وقتی که ازدواج کرده هر بار که حرف میزنیم میگه زندگی متاهلی سخته چون مسئولیتاش زیاده، البته فکر نکنم پیش همسرش بگه
ولی خب جدی جدی مسئولیت زندگی متاهلی قبول کردن کار سختیه به نظرم و باید تلاش کرد که به بهترین نحو انجام بشه
یکی از دلایل من برای مجرد بودن این مسئولیتشه که فعلا میخوام مجرد بمونم..
ان شاالله همه ی زوج های جوون این هنرهای ارتباطی رو یاد بگیرن و به بهترین شکل تو زندگیاشون به کار ببرن و خوشبخت باش.
راستی شما شرایطتتون بهتر شده؟
سلام
خدایا بگو چه کنم من را از این سردرگمی که درش هستم بیرون بیار اگر راه نشان بدهی من با تمام قوتم در آن راه قدم برمیدارم بعضی از معادلات زندگی خیلی بغرنج هست لطفا کمکم کن تا راه درست را پیدا کنم از سردرگمی و بلاتکلیفی مرا نجات بده
تا میتوانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
شهادت قربانیان حادثه ی تروریستی دیروز تهران رو به همه ی ملت ایران و به خصوص خونواده های داغدار تسلیت میگم
خداوند روحشون رو قرین رحمت کنه و به خونواده ها و بازماندگان صبر عنایت کنه
به امید اینکه دیگه شاهد همچین حوادث تلخی توی ایران عزیزمون نباشیم.
مردم ایران تنها چیزی که کامل از داشتنش برخوردار هستن همین امنیت هست خدا کنه حداقل این رو بتونیم حفظ کنیم
امیدوارم عاملین این خرابکاری ها که تو همه جای دنیا باعث سلب امنیت و آسایش از مردم میشن ریشه کن بشن و به سزای اعمال پلیدشون برسن.
بُز را بکش تا تغییر کنی !
روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند. شبی را در خانه ی زنی با چادر محقر و چند فرزند گذراندند واز شیر تنها بزی که داشت خوردند.
مرید فکر کرد کاش قادر بود به او کمک کند، وقتی این را به مرشد خود گفت او پس از اندکی تامل پاسخ داد: "اگر واقعا می خواهی به آن ها کمک کنی برگرد.
و بزشان را بکش!".
مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت و شبانه بز را در تاریکی کشت ...
سال ها گذشت و روزی مرید و مرشد وارد شهری زیبا شدند و سراغ تاجر بزرگ را گرفتند که زنی بود با لباس های مجلل و خدم و حشم فراوان. وقتی راز موفقیتش را جویا شدند، زن گفت سال ها پیش من تنها یک بز داشتم ویک روز صبح دیدیم که مرده.
مجبور شدیم برای گذران زندگی هر کدام به کاری روی آوریم. فرزند بزرگم یک زمین زراعی در آن نزدیکی یافت.
فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا و دیگری با قبایل اطراف داد و ستد کرد... مرید فهمید هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانع رشد و تغییرمان است و باید برای رسیدن به موفقیت و تغییرات بهتر آن را قربانی کرد.(m) solat, [۰۸.۰۶.۱۷ ۱۸:۴۱]
بُز را بکش تا تغییر کنی !
روزگاری مرید و مرشدی خردمند در سفر بودند. شبی را در خانه ی زنی با چادر محقر و چند فرزند گذراندند واز شیر تنها بزی که داشت خوردند.
مرید فکر کرد کاش قادر بود به او کمک کند، وقتی این را به مرشد خود گفت او پس از اندکی تامل پاسخ داد: "اگر واقعا می خواهی به آن ها کمک کنی برگرد.
و بزشان را بکش!".
مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت و شبانه بز را در تاریکی کشت ...
سال ها گذشت و روزی مرید و مرشد وارد شهری زیبا شدند و سراغ تاجر بزرگ را گرفتند که زنی بود با لباس های مجلل و خدم و حشم فراوان. وقتی راز موفقیتش را جویا شدند، زن گفت سال ها پیش من تنها یک بز داشتم ویک روز صبح دیدیم که مرده.
مجبور شدیم برای گذران زندگی هر کدام به کاری روی آوریم. فرزند بزرگم یک زمین زراعی در آن نزدیکی یافت.
فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا و دیگری با قبایل اطراف داد و ستد کرد... مرید فهمید هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانع رشد و تغییرمان است و باید برای رسیدن به موفقیت و تغییرات بهتر آن را قربانی کرد.
من مثل خیلی از کاربرای دیگه دانش و تخصصی تو مشاوره ندارم و فقط نظر خودمو میگم
برای کسانی که قوانین سرسختانه در زندگی شون میذارن:
به جای تمرکز بر روی نتایج ، به تلاش های خود بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم.
نگاه به گذشته، افسردگی و نگاه به آینده ، اضطراب ایجاد می کند، چون نه قادر به تغییر گذشته ایم و نه به آینده آگاهی داریم.
[QUOTE=یلدا 25;242832][QUOTE=رامونا;242824]درسته زندگی متأهلی پر از مسئولیت و پستی بلندیه!
اما اگه انتخابت درست باشه ٬تعامل سالم و درستی هم برقرار باشه ؛
شک نکن آنچنان پُر میشی از آرامش و احساسات خوب که هیچ زمان و هیچ جای دیگه نمیتونی تجربه ش کنی!
دیگه وقتشه که نیمه پر لیوانو ببینی عزیزم
آره خدا رو شکر همه چی خیلی بهتره؛
مادرشوهرم خدا رو شکر حالش بهتره و فعلا جراحی رو به خاطر ریسک بالایی که داره به تعویق انداختن تا ببینیم اوضاع چطور پیش میره!
خودمم حالم خیلی بهتره
چرا این بچه ها کمی پدرها رو درک نمیکنند به پسرم اجازه ندادم توی این شرایط تئاتر شهر بره از دیشب ناراحته
[quote=رامونا;242859][quote=یلدا 25;242832]
متشکرم رامونا جان
خیلی خوشحالم که شرایطتتون بهتر شده
ان شاالله همیشه تندرست باشین و لبخند بر لباتون باشه
ممنون از حرفاتون
حق با شماست ولی اگه شرایط فردی برای ازدواج رو اوکی در نظر بگیریم پیدا کردن همچین کسی شاید کار آسونی نباشه و اینکه آیا همچین کسی هست تو این دنیا!؟
منظورم اینه که خیلی کم هستن این افراد شاید
از طرف دیگه هم من به شخصه برای ازدواج احترام و ارزش قائلم و قبول دارم که ازدواج درست میتونه انسان رو به کمال برسونه
ولی خب گاهی که به زندگی و آینده ام فکر می کنم احساس می کنم تاهل و به تبع اون قبول کردن یه سری مسئولیت ها برای یک عمر کار آسونی نیست
یه دختر وقتی مجرده و خونه ی پدرشه تقریبا همه ی وقتش برای خودشه و میتونه کارایی که دوست داره رو انجام بده
ولی وقتی متاهل میشه یعنی وجودش با یه نفر دیگه آمیخته میشه و برای تصمیمتات و برنامه هاش اون فرد باید رضایت بده و راضی هم باشه
بعلاوه کار یه مقدار سنگین تر میشه ، نمیخوام بگم پسرها با ازدواج مسئولیتشون زیاد نمیشه ولی این مسئولیت ها با دختر فرق میکنه
یه پسر وقتی سرکار میره بعد ازدواجش هم میره میتونه هم ادامه تحصیل بده و یا به ورزش مورد علاقه اش و برنامه های دیگش برسه
اما یه دختر باید هر روز یه مقدار از وقتش رو برای خونه و شوهرش بذاره به خصوص وقتی بچه هم بیاد تو زندگی
به نظرم یه جورایی میشه اسمش رو گذاشت فداکاری البته در مورد هر دو جنس
یا مثلا بعد ازدواج آدم بخواد ادامه تحصیل بده هر شهری نمیتونه بره و یه سری محدودیتا براش پیش میاد
بعضی از دوستام بودن بعد ازدواج گفتن ما دیگه هر شهری نمیتونیم بریم چه کاری بود رفتیم ازدواج کردیم خودمونو محدود کردیم!
یا الان من بعضی کلاسارو میرم خانومایی که متاهلن میگن شب قبلش باید ناهار رو درست کنیم و وقتی خسته میرن خونه باید آماده ی پذیرایی از همسرشون باشن و خستگی هاشو بخرن
میدونم این ها زیباست و سرشار از احساسات خیلی خوبی میتونه باشه
اما خب یه مقدار سخت هست
البته هر چی که درک همسر و اخلاقش خوب باشه به نظرم این سختی آسون تر میشه
چون ازدواج یعنی همراهی همدلی یعنی در هر شرایطی کنار هم بودن و در عین حال احترام به خواسته ها و اهداف شخصی
نمیدونم گاهی که به این موضوع فکر میکنم میگم شاید مجردی بهتر باشه
شاید لازم باشه در موردش یه تاپیک بزنم و آگاهی های بیشتری در این باره کسب کنم.
ببخشید پر حرفی های من رو رامونای عزیزم.
آقا سیاوش در اینکه شما از روی دلسوزی و محبت پدرانه این حرف رو بیان کردید شکی نیست
ولی بهتره طوری بیانش کنید که پسرتون فکر نکنن بچه هستن و شما باید مراقبشون باشین
ولی وقتی پسرتون نیت شما رو بهتر درک کنن خیلی کمتر میشه ناراحتیشون و نظر ایشونم هم با شما همسو میشه به نظرم.
خودتونم یه زمانی این سن بودید به قول معروف جوونن دیگه کمی باید والدین هم بیشتر درک کنن که ان شاالله تعامل درستی برقرار باشه.
امروز سر امتحان دیر رسیدم از قیافه بچه ها فهمیدم استاد حسابی مایه گذاشتن و زخمت کشیدن.واقعا هم سخت بود ولی خدا رو شکر دلم اروم بود واسترس نداشتم.
[RIGHT][COLOR=#333333][INDENT]دوستان من با این سایت تازه آشنا شدم . مشاور های خوبی داره. حتما یه سر بزنید:
[right][color=#333333][indent]دوستان من با این سایت تازه آشنا شدم . هر سوالی داشته باشین مشاور ها سریع جوابتون رو میدن. من که خیلی راضی بودم. حتما یه سر بزنید:
درسته حق باشماست. منم حرف بدی نزدم.خودش نبایست درک کنه اون روز اوضاع خرابه بیرون نباشه آن هم کجا تئاتر شهر مرکز شهر.من درک میکنم والا ما تا دبیرستان رو تمام کردیم پدرمان اجازه نمیداد حتی پارک بریم چرا چون آدم ناجور توی پارک بودش میگفتن نباید بری.حالا من به بچه ام میگم دارن بیرون ترور میکنندو بمب گذاری هست و اسید پاشیدن و.. بیرون نرو باید بگه اشکالی نداره چیزی نمیشه قرار داریم با بچه ها حواسم هست.نمیدونم حواسش به چی هست اتفاق که فقط واسه دیگران پیش نمیاد.
[right][color=#333333][indent]دوستان من با این سایت تازه آشنا شدم . هر سوالی داشته باشین مشاور ها سریع جوابتون رو میدن. من که خیلی راضی بودم. حتما یه سر بزنید:
در حال حاضر 7 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 7 مهمان ها)